در نگاه اول، «رگ خواب» روایت شکست عشقی یک زن است اما اگر با این دید فیلم را ببینید، برایتان چیزی جز یک برداشت سطحی از روابط زن و مرد جامعه امروزی نخواهد بود، اما روح و تفکری زنانه چنان استادانه در تاروپود این فیلم تنیده شده است.
«رگ خواب» ذهن زنانه قهرمانش، مینا را تا تاریکترین و پنهانترین زوایایش به تصویر میکشد. مسلماً، این روح زنانه که در تکتک سکانسهایش تولی است از نویسندگی معصومه بیات سرچشمه میگیرد، اما این فضاسازی و پرداخت نعمتالله است که شمارا تا اعماق ذهن مینا میبرد و روند تخریب تدریجی شخصیت و تفکر مینا را به تصویر میکشد. کامران که مینا با همه وجودش دلباخته اوست؛ باخیانت به مینا و سوءاستفاده از شرایط شکننده روحی وی بعد از جدایی و شرایط سخت زندگیاش و مهمتر از همه تنهاییاش عشق را در دل مینا میکشد؛ اما کامران شخصیت منفی نیست. کامران قسمتی از وجود خود میناست. قسمتی از شخصیت همه زنان جامعه است که مردسالارانه، کور و بیتوجه رشد یافته است و کامران تنها نمود بیرونی این بعد شخصیتی میناست.
مینا نماد زنی است که یاد نگرفته مستقل باشد و خوشبختی و شادیاش وامدار حضور مردی در زندگیاش است. مینا نماد همه زنانی است که شاد بودن را بلد نیستند و ازدواج و رابطه زناشویی را یاد نگرفتهاند و وجودشان با وابستگی به جنس قوی عجین شده است.